حزن غاضرة. [ ح َ ن ِ رَةَ ] (اِخ ) بدانسوی حزن بنی یربوع است . (معجم البلدان ).
حزن یربوع . [ ح َ زَ ن ِ ی َ ] (اِخ ) یاقوت گوید: یکی از مرابع عرب در نزدیکی فید از جهت کوفه است ، عربان در حق آنجا میگفتند: «من تربع الحزن ...
حزن ملیحة. [ ح َ ن ِ م ُ ل َی ْ ح َةَ ] (اِخ ) نام جائی است . (معجم البلدان ). رجوع به ملیحه شود.
حزن بنی جعده . [ ح ِ ن ِ ب َ ج َ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است و گفته اند که حزن غاضرة میان این حزن و حزن بنی یربوع واقع است . (معجم البلدان )...
حزن بنی یربوع . [ ح َ ن ِ ب َ ی َب ُ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک فید از جانب کوفه و یکی از مرابع اصلی عرب است و آنرا مربعالحزن و الصمان نیز نا...
حذن . [ ح ُ ] (ع اِ) نیفه ٔازار. || کرانه ٔ پیراهن . (منتهی الارب ).
هزن . [ هَُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش کهنوج شهرستان جیرفت دارای یکصد تن سکنه . محصول آن خرما است و آب آن از قنات است . (از فرهنگ جغ...
حضن . [ ح َ ض َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از تغلب . (الانساب ) (منتهی الارب ). || نام بطنی از قضاعة. و نسبت بدان حضنی است . (الانساب ).
حضن . [ ح َ ض َ ] (اِخ ) نام کوهی است به نجد. و در مثل است : انجد من رأی حضناً. و آن بر سوی نجد واقع است و حدود نجد از همانجا آغازد. و آن ...
حضن . [ ح َ ض َ ] (ع اِ) عاج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دندان فیل . ناب فیل . پیل استخوان .