اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حزوری

نویسه گردانی: ḤZWRY
حزوری . [ ح َ زَوْ وَ ] (اِخ ) اصفهانی محمدبن ابراهیم بن یحیی بن حکم بن حزور ثقفی حزوری مولای سائب بن الافزع از اهل اصفهان است و از مصیصی محمدبن سلیمان روایت کند. (سمعانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حزوری . [ ح َ زَوْ وَ ](ع ص نسبی ) منسوب به جدی بنام حَزَوَّر. (سمعانی ).
حزوری . [ ح َ زَوْ وَ ] (اِخ ) بغدادی محمدبن ابراهیم بن ابی الحزور، وراق بغدادی است ، از بشربن موسی روایت دارد و ابراهیم بن مخلد از وی . در ر...
حزوری . [ ح َ زَوْ وَ ] (اِخ ) کوفی . علی بن حزور. از ابومریم جعفی ویونس بن بکیر و سعیدبن محمد وراق و مصعب بن سلام از وی روایت دارند، لکن قو...
حزوری . [ ح َ زَوْ وَ ] (اِخ ) نصربن حزور. از زبیر عدوی روایت دارد، و ابوحنیفه ٔ کثیر از وی . (سمعانی 167).
علی حزوری . [ ع َ ی ِ؟ ] (اِخ ) ابن محمد حزوری آمدی شافعی . رجوع به علی آمدی شود.
حضوری . [ ح ُ ] (ص نسبی ) مقابل غیابی .- تلگراف حضوری ؛ که مخاطِب و مخاطَب هر دو در تلگرافخانه باشند.- طبخ حضوری ؛ نوعی تفنن شکمخوارگان از...
حضوری . [ ح ُ ] (اِخ ) عزیزاﷲ. یکی از شعرای ایران ، و از سادات قم بوده و در زمان شاه طهماسب صفوی میزیسته و مدت مدیدی در نجف اشرف مجاور ش...
حضوری . [ ح ُ ] (اِخ ) نام شاعری از ترکان عثمانی معاصر سلطان سلیم خان ثانی است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
شیخ حضوری . [ ش َ ح ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه لاروبستک میان پتوواول تنگه ٔ شورت در 477000 گزی شیراز. (یادداشت مؤلف ).
عهد حضوری . [ ع َ دِ ح ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیمان حضوری . پیمان که رودرروی کنند. || این اصطلاح در دستور زبان عرب به «ال » داده شده...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.