حسان
نویسه گردانی:
ḤSAN
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ابی سنان العسکری . صحابیست و حدیث شریف «طالب العلم بین الجهال کالحی بین الاموات » را او روایت کرده است . (قاموس ترکی ). صاحب صفوةالصفوة آرد، ابویحیی زراد گفت شنیدم حسان بسیار به این بیت تمثل می جست :
لاصحة المرء فی الدنیا تؤخره
ولا یقدم یوماً موته الوجع.
ابن شوذب گفت : حسان بن ابی سنان مردی از بازرگانان بصره بود و شریکی در بصره داشت و خود وی در اهواز بود. و از اهواز بسوی شریک خویش می آمد. در سر هر سال مینشستند و حساب میکشیدندو سود را بخش میکردند. پس حسان قوت خویش از آن سود برمیداشت و بقیه را تصدق میکرد و شریک وی زمین میگرفت و خانه میساخت . حسان نوبتی به بصره آمد و آنچه میخواست بخش کرد، پس وی را گفتند خانواده های مستمندی هستند که حاجت آنها ظاهر نمیشود. گفت چرا ما را آگاه نساختید؟ آنگاه سیصد درهم وام بگرفت و بدانها بفرستاد. موسی بن هلال گفت : مردی همنشین ما بود از زن حسان حدیث کرد که حسان شب می آید و در بستر من داخل میشود، آنگاه همچنانکه زن کودک خویش بفریبد، مرا فریب میدهد،و آنگاه که دانست بخواب رفتم ، برخیزد و بیرون شود وبه نماز بپردازد، زن گفت وی را گفتم ای ابوعبداﷲ چند خود را رنجه میداری با نفس خویش مدارا کن . گفت : خاموش که بیم آن دارم به خوابی روم که از آن برنخیزم . عبداﷲبن عیسی گفت : پدرم خبرداد که حسان به مسجد مالک بن دینار می آمد و چون مالک سخن میگفت وی چندان میگریست که روی او تر میگشت و صدایش شنیده نمیشد. عبدالجباربن نضر سلمی گفت : حسان به غرفه ای بگذشت و گفت این چه وقت ساخته شده ؟ آنگاه نفس خویش را گفت از چیزی که به کار تو نیاید پرسیدی ، ترا به روزه ٔ یک سال شکنجه دهم پس آن سال روزه بگرفت . عمارةبن زاذان گفت حسان دکان خویش میگشود و دواة میگذاشت و حساب خویش پراکنده میساخت و پرده میانداخت آنگاه نماز میگذاشت و هرگاه گمان میبرد آدمی می آید به حساب میپرداخت تا بنمایدکه او به حساب مشغول است . ابوداود گفت : سلام بن مطیع حدیث کرد که حسان گفت اگر گدایان نبودند، بازرگانی نمیکردم . یحیی بن بسطام الاصفرالتمیمی که همسایه ٔ حسان بود گفت : حسان روزها روزه میداشت و به گرده ای افطار میکرد و سحر گرده ٔ دیگر میخورد پس سخت لاغر و بیمار شدو چون مرد و او را برای غسل برهنه کردند، مانند نخ سیاهی بود و یاران گرد او میگریستند. حریث گفت : یحیی بن مسلم بکا، و ابراهیم بن محمد قبسیسی گفتند چون به حسان و رنجی که بدو رسیده بود بنگریستیم ما را ناگوار آمد و گریه ٔ مردم سخت شد و آواز آنان برخاست ، آنگاه آرام شدند در این هنگام بشنیدیم گوینده ای از یک سوی خانه میسرود:
شجوع للاله لکی یراه
نحیل الجسم من طول الصیام .
گفت بخدا سوگند در خانه جز گریان ندیدم . حسان از حسن و ثابت بنانی بسیار روایت داشت و گفته اند او از انس سند دارد. لیکن او به عبادت از روایت بازماند. (صفةالصفوة ج 3 صص 254-257) (البیان و التبیین جاحظ ج 3 ص 85)(عیون الاخبار ابن قتیبة ج 1 ص 269).
واژه های همانند
۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ادهم مازنی محدث است . و مرزبانی گوید: کان علامة... رجوع به الموشح ص 140 شود.
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن اسد حجری و در تجرید نام پدرش سعید است . ابن یونس گفت صحبت داشت و فتح مصر دریافت . (حسن المحاضره ج 1 ص 88).
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن اسعد حمیری مکنی به ابوکرب از تبابعه ٔ یمن در جاهلیت است . در افسانه ها آورده اند: که با لشکری انبوه تا به سم...
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن انوشیروان حاکم طبرستان است . یاقوت گوید: انوشیروان در 435 هَ . ق . درگذشت و پسرش جستان یا حسان جانشین او شد....
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن تبع. نام یکی از ملوک یمن است . رجوع به حسان بن اسعد و تاریخ اسلام ص 29 و مجمل التواریخ والقصص صص 162-168 و ...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن جابر. یا ابن ابی جابر السلمی ، صحابیست . او درک غزوه ٔ بدرکرده و ناقل بعض احادیث است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن جهید. چنین نامی در اسناد باقی مانده ٔ از حکومت اعراب در اندلس دیده میشود. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 372 ش...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن حریث العدوی . یا العبدری . محدث است . رجوع به ابوالسوار حسان شود.
حسان . [ ح َس ْ سا] (اِخ ) ابن حسان شاعر عرب . او راست : قصیده ٔ میمی که در ستایش برمکیان سروده است و آغاز آن چنین است :من مبلغ یحیی و دون...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن خوط ذهلی بکری . از اعیان قبیله ٔ خویش بود و با جماعتی از کسان خود نزد رسول خدا آمده مسلمانی پذیرفت و در جنگ ...