حسان
نویسه گردانی:
ḤSAN
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن عطیه مکنی به ابوبکر. از اوزاعی نقل است که من مردی را ندیدم بیشتر از وی کار نیک کند. هم او گوید: آنگاه که نماز پسین میگذشت ، حسان بن عطیه به گوشه ٔ مسجد میرفت و یاد خدا میکرد تا آفتاب فرو رود. اوزاعی از او حدیث کند: هرکه ایستادن شب را طول دهد طول ایستادن در قیامت بر وی آسان شود. اوزاعی گوید، حسان مرا حدیث کرد که خدا ستمکار را به ستمکار عذاب دهدآنگاه هر دو را به آتش درآورد. و حدیث کرد که : بنده اگر کار بدی کند، ملک تا سه ساعت آنرا ننویسد، تا اگر آمرزش نخواست نوشته شود و اگر آمرزش خواست نوشته نگردد. و اگر کسی روز جمعه مسافرت کند در حق او نفرین شود که رفیق راه نگیرد و در کار خود کمک نشود. دو رکعت که بنده بخواند و دندان خویش مسواک کرده باشد بهتر که هفتاد رکعت بخواند و دندان مسواک نکرده باشد.حسان از انس و شدادبن اوس سند دارد و از ابن مسعود و ابوذر و حذیقه و گروه بسیاری روایت کند. (صفةالصفوه ج 4 صص 195-196). و رجوع به فهرست عیون الاخبار شود.
واژه های همانند
۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حسان عجم . [ ح َس ْ سا ن ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) لقب خاقانی است . رجوع به حسان العجم شود.
حسان عطار. [ ح َس ْ سا ن ِ ع َطْ ط ] (اِخ ) یکی از داعیان به نفع بنی عباس که در سال 100 هَ . ق . به اتفاق عکرمه ٔ جراح و دیگران به دستور م...
حسان کلبی . [ ح َس ْ سا ن ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به حسان بن مالک بن بجدل شود.
حسان کندی . [ ح َس ْ سا ن ِ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به حسان بن عبداﷲبن سهل شود.
حسان نبطی . [ ح َس ْ سا ن ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) یکی از کتّاب ومحاسبان دیوان عراق است که ذمی بود و با محمد منتشربن اخی مسروق کار میکرد، پس هش...
حسان تبعی . [ ح َس ْ سا ن ِ ت ُب ْ ب َ ] (اِخ ) رجوع به حسان بن اسعد حمیری و حسان بن عمرو شود.
حسان ضبعی . [ ح َس ْ سان ِ ض َ ب ُ ] (اِخ ) رجوع به حسان بن عبدالرحمان شود.
حسان ثابت . [ ح َس ْ سا ن ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حسان بن ثابت شود.
حسان حجری . [ ح َس ْ سا ن ِ ح َ ] (اِخ ) رجوع به حسان بن اسد حجری شود.
حسان العجم . [ ح َس ْ سا نُل ْ ع َ ج َ ](اِخ ) لقبی است که به خاقانی شَروانی میدهند. گویندبه علت اینکه در مدیحه ٔ حضرت رسول (ص ) مانند حسان ...