حسان
نویسه گردانی:
ḤSAN
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن هلال بن حارث مزینی . در بصره محدث بود و پدرش از صحابه بوده است . (از تاریخ گزیده ص 220).
واژه های همانند
۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ابی سنان العسکری . صحابیست و حدیث شریف «طالب العلم بین الجهال کالحی بین الاموات » را او روایت کرده است . (ق...
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ادهم مازنی محدث است . و مرزبانی گوید: کان علامة... رجوع به الموشح ص 140 شود.
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن اسد حجری و در تجرید نام پدرش سعید است . ابن یونس گفت صحبت داشت و فتح مصر دریافت . (حسن المحاضره ج 1 ص 88).
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن اسعد حمیری مکنی به ابوکرب از تبابعه ٔ یمن در جاهلیت است . در افسانه ها آورده اند: که با لشکری انبوه تا به سم...
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن انوشیروان حاکم طبرستان است . یاقوت گوید: انوشیروان در 435 هَ . ق . درگذشت و پسرش جستان یا حسان جانشین او شد....
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن تبع. نام یکی از ملوک یمن است . رجوع به حسان بن اسعد و تاریخ اسلام ص 29 و مجمل التواریخ والقصص صص 162-168 و ...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن جابر. یا ابن ابی جابر السلمی ، صحابیست . او درک غزوه ٔ بدرکرده و ناقل بعض احادیث است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن جهید. چنین نامی در اسناد باقی مانده ٔ از حکومت اعراب در اندلس دیده میشود. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 372 ش...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن حریث العدوی . یا العبدری . محدث است . رجوع به ابوالسوار حسان شود.
حسان . [ ح َس ْ سا] (اِخ ) ابن حسان شاعر عرب . او راست : قصیده ٔ میمی که در ستایش برمکیان سروده است و آغاز آن چنین است :من مبلغ یحیی و دون...