اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسبی ا

نویسه گردانی: ḤSBY ʼ
حسبی ا. [ ح َ یَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ، صوت مرکب ) مرا خدای کافی است . مخفف حسبی اﷲ و کفی و گاه حسبی و کفی گویند. مأخوذ از آیه ٔ: فان تولوا فقل حسبی اﷲ لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم (قرآن 129/9). و آیه ٔ «قل حسبی اﷲ وعلیه یتوکل المتوکلون »(قرآن 38/39). و حسبی اﷲ و نعم الوکیل ، بسنده است مرا خدای و بس نیکوکار دارد که اوست ، یا بس نیکوکار گذار که اوست ، یا بس نیکو کاردانی است او :
بدم ناامید و زبان مرا
همه گفته جز حسبی اﷲ نبود.

مسعودسعد.


چون «تمسکت بحبل اﷲ» از اول دیدند
«حسبی اﷲ و کفی » آخر انشا بینند.

خاقانی .


حسب رزق از خدای دارم و بس
حسبی اﷲ وحده ابدا.

خاقانی .


و عمل گفتن این جمله را «حسبلة» گویند چنانکه بسمله و حوقله .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.