حسم
نویسه گردانی:
ḤSM
حسم . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن حارث بن اسامةبن لوی . از اجداد کابس بن ربیعه است که در زمان معاویه میزیست و شبیه پیغمبر بود. (تاج العروس ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
هثم .[ هََ ] (ع مص ) کوفتن چیزی را چنانکه ساییده شود. (منتهی الارب ): هثم چیزی ؛ کوفتن آن را تا نرم و ساییده گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب ...
هثم . [ هَُ ث ُ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ فروریخته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).