اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسن

نویسه گردانی: ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر سکاکینی . پدرش فاضل و شیعی بی غلو بود و خودش در رفض غلو کردو قاضی شرف الدین او را به جرم سب شیخین تکفیر کرد وبه حکم این قاضی در سوق الخیل گردن حسن را زدند (11 جمادی اول سال 744 هَ . ق .). (دررالکامنة ج 2 ص 34).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
دارخور حسن آباد. [ خُوَ / خ ُ رِ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در 17هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 2هزارگز...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حسن وثوق الدوله . [ ح َ س َ ن ِ وُ قُدْ دَ / دُو ل َ ] (اِخ ) رجوع به وثوق شود.
حسن آباد آب ریزه . [ ح َ س َ دِ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرون بخش نجف آباد شهرستان اصفهان در 50 هزارگزی باختر نجف آباد و نه هزارگزی جنوب...
حسن آباد باقراوف . [ ح َ س َ دِ ق ِ اُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غاربخش ری شهرستان تهران در پنج هزارگزی شهرری .جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آ...
حسن آباد خلف دره . [ ح َ س َ دِ خ َ ل َ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان در 6 هزارگزی خاور فلاورجان . متص...
حسن آباد خیرآباد. [ ح َ س َ دِ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین در 26هزارگزی شمال باختری نائین و سه هزارگزی راه اردستان ب...
حسن آباد شاهزاده . [ح َ س َ دِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان محمدآباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان در 10 هزارگزی شمال باختری سعیدآباد و سه هزار...
حسن آباد ده زمین . [ ح َ س َ دِ دِ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار در شش هزارگزی خاور ششتمد و نه هزارگزی خاور شوسه ...
حسن آباد کرق سنگ . [ ح َ س َ دِ ک ُ رُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عرب خانه و بخش خوسف شهرستان بیرجند در 57 هزارگزی شمال باختری شوسف و 8ه...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.