حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بن حسن بن جعفربن عبیدﷲ حسینی ، مکنی به ابومحمد بغدادی معروف به ابن اخی طاهر. از سادات شیعه ٔ امامی است که در 358 هَ . ق . درگذشته است . او راست : «الغیبة» و «المثالب ». (هدیةالعارفین ج 1 ص 270) (ذریعه ج 2 ص 285 و ج 4 ص 508).
واژه های همانند
۱,۷۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
علاءالدین محمد پسر جلال الدین حسن حکومت۶۱۸ الی ۶۵۳ ه.ق از سال۶۴۵ ه.ق به بعد دیگر دوره نزول اسماعیلیان شروع می شود و آنکس که ابتدای نزول و بالاخره سقوط...
ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی (۵۷۹ - ۶۵۳ ه) (۱۲۰۱-۱۲۷۴ م ) شاعر،[۵] همهچیزدان،[۶] فیلسوف، متکلم، فقیه، ستارهشناس، اندیشمند،[۷] ریاضیدان، منجم، پز...
یوهانس لئو آفریقانوس (متولد الحسن محمد الوزان الفاسی، عربی: الحسن محمد الوزان الفاسی؛ حدود 1494 - حدود 1554) یک دیپلمات و نویسنده اندلسی بود که بیشت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حصن . [ ح ِ ] (ع اِ) بنا و جای استوار که درون آن رسیدن نتوانند. جان پناه . حصار. پناه گاه . (ترجمان عادل ).دز. (مهذب الاسماء). قلعه . دژ. جای ...
حصن . [ ح ِ ] (ع مص ) نهفته شدن زن . (زوزنی ). در پرده و پرهیزگار شدن زن .
حصن . [ ح ُ / ح َ / ح ِ ] (ع اِمص ) پارسائی زن . (منتهی الارب ). پارسائی . (دهار). عفت زن .
حصن . [ ح ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ حَصان و حِصان .
حصن . [ ح َ ] (ع مص ) پارسا گردیدن زن . در پرده شدن و پرهیزگار شدن زن . شوی کردن زن . (منتهی الارب ).
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی بمکه . (معجم البلدان ).