حسو
نویسه گردانی:
ḤSW
حسو. [ ح َ س ُوو ] (ع ص ) مرد بسیارآشام .
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
حسو. [ ح َس ْوْ ] (ع مص ) آب خوردن مرغ . حسا الطائردرست است ، و شرب الطائر، غلط است . یوم کحسوالطیر؛ روزی کوتاه . || حسو مرق ؛ اندک اندک آشا...
حسو. [ ح َ س ُوو / ح َس ْوْ ] (ع اِ) آشامیدنی . (دهّار). هر چیز رقیق که توان آشامید. حریره . آنچه از شوربا و جز آن که اندک اندک آشامند. (غیاث ...
حصو. [ ح َص ْوْ ] (ع مص ) بازداشتن . منع. (تاج المصادر بیهقی ). منع کردن . مانع شدن . || درد کردن روده ها. (آنندراج ). || حصو یا حصی ارض ؛ سنگ ...
حثو. [ ح َث ْوْ ] (ع مص ) خاک پاشیدن بر. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). و در حدیث آمده است : «احثوا علی وجوه المداحین التراب ». || ر...
هصو. [ هََ ص ْوْ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن و پیر شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).