اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسیب

نویسه گردانی: ḤSYB
حسیب . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) شمارکننده . (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شمارگر. حساب کننده . (غیاث ). شمارگیر. (منتهی الارب ). شمرنده . شمارکن . (السامی فی الاسامی ). محاسب : کفی باﷲ حسیباً؛ ای محاسباً. || نامی از نامهای خدای تعالی . || مرد صاحب حسب . مرد گهری . رجل حسیب ؛ مرد باحسب . گوهری . مردی گهری و هنرمند. (مهذب الاسماء). مردی گوهری . مردی هنرمند. گهری . باگوهر. باحسب . نیک نژاد. صاحب حَسب . ج ، حُسَباء : تا بروزگار جعفرصادق رضی اﷲ عنه رسید او را چهار پسر بود، اسماعیل که بوالده نیز حسیب بود. (جهانگشای جوینی ). هر نسیبی بی نصیبی و هر حسیبی نه در حسابی . (جهانگشای جوینی ). || کافی . بسنده . (ترجمان عادل ). کفایت کننده . بس شونده : کفی باﷲ حسیبا (قرآن 6/4)؛ ای کافیا. || بسنده کار. بسندکار. (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). ۞ || منتقم . انتقام کشنده : حسیبک اﷲ؛ ای انتقم اﷲ منک . || هم گوهر. هم گهر. هم حسب . || بزرگوار. (غیاث ). || نیکوکار. پسندیده کار.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
حصیب . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) او راست : الموالید و تحویلها فی احکام النجوم . (کشف الظنون ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.