اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسیب

نویسه گردانی: ḤSYB
حسیب . [ ح َ ] (اِخ ) لقب محمودبن علی باشا حسیب . او راست : رسالة سنیة و عقیدة سنیة و احکام فقهیة علی مذهب السادة الحنفیة چ بولاق 1300 هَ . ق . (معجم المطبوعات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حسیب . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) شمارکننده . (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شمارگر. حساب کننده . (غیاث ). شمارگیر. (منتهی الارب ). شمرنده...
حسیب . [ ح ِ ] (ع اِ) مماله ٔ حساب . شمار. حساب : بهره ٔ خویشتن از عمر فراموش مکن رهگذارت به حسابست نگهدار حسیب .ناصر خسرو.روزی بیرنج جوی و...
حسیب . [ ح َ ] (اِخ ) لقب محمدبن خطیر فرغانی . رجوع به محمد ... شود.
بی حسیب . [ ح َ / ح ِ ] (ص مرکب ) بی حساب : متناسبند و موزون حرکات دلفریبت متوجهند با ما سخنان بی حسیبت . سعدی (طیبات ).رجوع به حساب و بی حسا...
روز حسیب . [ زِ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ روز حساب . روز قیامت : ای صنم گر من بمیرم ناچشیده زان لبان دادگر از تو بخواهد داد من روز ح...
حسیب الملوک .[ ح َ بُل ْ م ُ ] (ع ، اِ مرکب ). رجوع به حسیبک شود.
حسیب البزغالة. [ ح َ بُل ْ ب ُ ل َ ] (ع ، اِ مرکب )یا حسیب بزغاله . حسیبک . حسرةالملوک . (شرفنامه ٔ منیری ). حسیب الملوک . بریان الفقراء. رجوع به ح...
حصیب . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) وادیی است به یمن و زبید در این وادی واقع است .و زنان حصیب بحسن و جمال بر دیگر زنان یمن فایقند واز این جاست مثل...
حصیب . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) صحابی است و حدیثی بدو منسوب است . (الاصابة ج 2 ص 79).
حصیب . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) او راست : کتاب البیطرة. (ابن الندیم ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.