حسین
نویسه گردانی:
ḤSYN
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حیران بغدادی . محمدبن علی طبری در «بشارة المصطفی » از وی روایت کرده که ارجوزه ای در نحو دارد و سیوطی در بغیه نیز وی را یاد کند. (ذریعه ج 1 ص 502).
واژه های همانند
۱,۴۸۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۱ ثانیه
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ )ابن فضل اصفهانی . رجوع به راغب و حسین سرخسی شود.
حسین . [ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن فقیه . رجوع به حسین حضرمی شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن فیروزشاه امیر غیاث الدین . رجوع به غیاث الدین سلطان حسین شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قار یاغدی . رجال شناس فقیه . او راست : «بضاعةالمزجاة» دررجال و شرح روضه ٔ کافی و جز آن . (ذریعه ج 1 ص 113).
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن عبیداﷲ مکنی به ابوعلی و ملقب به عمیدالدوله وزیر مقتدرباﷲ عباسی بود و پدر اوقاسم لقب ولی الدوله داشت ...
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم طبری مکنی به ابوعلی . متوفی 350 هَ . ق . او راست :الافصاح در شرح مختصر مزنی و جز آن . (کشف الظنون ).
حسین . [ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن قاسم عیانی . رجوع به حسین عیانی شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم یمنی . رجوع به حسین یمنی شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم کاتب . رجوع به حسین کاتب و ابوعبداﷲ کاتب شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاضی عسکر علوی معروف به ابي الرکب و ابن ابی الرکب . وی پسر محمدبن حسین بن حسن بن زیدبن حسین خطیب شاعر بود....