حسین
نویسه گردانی:
ḤSYN
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن خرمیل ملقب به عزالدین . از ارکان دولت غوری . رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 62 و 65 و عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ج 2 ص 63 و کلمه ٔ غوریان در این لغتنامه شود.
واژه های همانند
۱,۴۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۲ ثانیه
حسین . [ ح َ ] (ع ص ) صاحب جمال . حَسَن .
حسین . [ ح ُ س َ ] (ع ص مصغر) مصغر حسن . صاحب جمال . خوب . نیکو. خوبک . || آهنگی از موسیقی .
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) دهی است به فاصله ٔ 53500گزی بطرف شمال شرق غوربند مربوط حکومت اعلی پروان که بین 68 درجه و 59 دقیقه و 24 ثانیه ٔ...
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن حمزه بن خلیل . شرحی بر قصیده ٔ ابن سینا در نفس و روح و «اللاَّلی » و «غایةالامانی » در شرح تصریف عزی ...
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد. رجوع به حسین نطنزی شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن خلیل مغلوی حسام الدین . او راست : شرح ارجوزه ٔ سیوطی موسوم به التثبیت عند التبییت . (کشف الظنون ج ...
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن زولاق . متوفی در 387 هَ . ق . رجوع به ابن زولاق در همین لغت نامه و به کشف الظنون شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن معصوم . رجوع به حسین قزوینی شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم تفلیسی . رجوع به حبیش تفلیسی و مقدمه ٔ این لغتنامه شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم دلویه ابوسهل مدینی ، محدث اصفهانی است . (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 280).