حسین
نویسه گردانی:
ḤSYN
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن عبیداﷲ مکنی به ابوعلی و ملقب به عمیدالدوله وزیر مقتدرباﷲ عباسی بود و پدر اوقاسم لقب ولی الدوله داشت . در تجارب الامم مسکویه آمده است که خلیفه او را بسیار دوست گرفت ، چنانکه بدست خویش او را طعام میفرستاد و هم فرمان کرد تا نام او بر دراهم و دنانیر نقش کردند. و رجوع به فهرست خاندان نوبختی و تجارب الامم ج 2 ص 332، 333، 339، 342، 343و صص 347 - 359 و صص 361 - 367، 373، 421، 422 شود.
واژه های همانند
۱,۴۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن نمراذ اسواری . محدث اصفهانی است . (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 282).
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یوسف بن احمدبن شبل مکنی به ابوعلی بغدادی . رجوع به حسین بغدادی شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ رومی . رجوع به حسین سعدی و حسین داغستانی شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن الشویخ ارموی مکنی به ابوعبداﷲ. ساکن مصر بود و همانجا در 460 هَ . ق . درگذشت . (لباب و انساب سمع...
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بصری . رجوع به حسین بصری شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ واضحی . محدث اصفهانی است . (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 278).
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالوهاب . شخص ناشناس است که «عیون المعجزات » را تألیف کرده است و این کتاب مختصری است از کتاب «بصائر الد...
حسین . [ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ. رجوع به حسین غضایری شود.
حسین . [ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عتیق . رجوع به حسین تغلبی شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن رواسی . کتاب الحدیث دارد. (ذریعه ج 6 ص 324).