حسین
نویسه گردانی:
ḤSYN
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مساعدبن حسن بن مخزوم بن ابوالقاسم حسینی حائری . او راست : «تحفة الابرار فی مناقب الائمة» که کفعمی و مجلسی از آن نقل کنند. و صاحب ذریعه نسخه ای از عمدةالطالب بخط اودیده که در 893 هَ . ق . نوشته و تا 917 هَ . ق . بر آن حاشیه ها نوشته است . (ذریعه ج 3 ص 405 و ج 6 ص 150).
واژه های همانند
۱,۴۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
حسین . [ ح ُ س َ ](اِخ ) نصربن محمدبن حسین . رجوع به حسین خمیس شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نصربن محمد کعبی مکنی به ابوعبداﷲ. متوفی 552 هَ . ق . او راست : تحریم الغیبة و المزاج الموضح . (کشف الظنون ).
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نصر باری از مردم باردیهی به نیشابور. وی از فضل بن احمد رازی حدیث کرد. و بعد از 330 هَ . ق . درگذشت .
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نصر بصری مکنی به ابوعبداﷲ. او راست : اخبارالمنامات . (کشف الظنون ).
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نصر ضریر. رجوع به حسین شفائی شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نظام الملک (خواجه ...) یکی از وزرای سلجوقی است و ابوعبداﷲ کنیت او بوده است . (تجارب السلف ص 282) (رجال حبیب ا...
حسین . [ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن النقیب . رجوع به حسین بن کمال الدین شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نوح قمری مکنی به ابومنصور. او راست : غباء فی الطب . (کشف الظنون ).
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن واقد. رجوع به ابوعلی حسین ... شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ولیدبن نصر معروف به ابن عریف و مکنی به ابوالقاسم نحوی شاعر. از وطن به مشرق آمد و به مصر سکنی گزید و بر ابن...