حشو
نویسه گردانی:
ḤŠW
حشو. [ ] (اِخ ) از نواحی دارابگرد بوده است . رجوع به نزهة القلوب ج 3 ص 139 شود. و نسخه بدل آن حسود آمده است .
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حشو لوزینه . [ ح َ وِ ل َ ن َ ] (ترکیب وصفی ) حشو لوزینج . حشو ملیح .
هشو. [ هَُ ] (اِ) هوش و ذهن و عقل و زیرکی . (برهان ). ظاهراً کلمه ٔ هشومند را که مرکب از هش + -ومند است مرکب از هشو + مند پنداشته اند و هشو را...
هشو. [ هََ ] (اِ) مغز استخوان . (ناظم الاطباء).