اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حصاری

نویسه گردانی: ḤṢARY
حصاری . [ ح ِ ] (اِخ ) یوسف بن شیخ بابا خلیل حصاری . رجوع به یوسف ... شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
حصاری . [ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر حصار ترکستان : غلامان حصاری . ریدکان حصاری . ترکان حصاری : بزم تو از روی ترکان حصاری چون بهشت جام ...
حصاری . [ ح ِ ] (اِ) لحنی از الحان موسیقی : در آن پرده که خوانندش حصاری چنین بکری برآورد از عماری . نظامی .رجوع به حصار و حصارک بدل شود.
حصاری . [ ح ِ ] (ص نسبی ) محصور. محاصره شده . بحصارپناهیده . متحصن . حصارگرفته : حصاری شدند آن سپه در یمن خروش آمد از کودک و مرد و زن . فردوسی ...
خان حصاری . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشخوز بخش رزن شهرستان همدان ، واقع در 45 هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ رزن و 1 هزارگزی شمال راه ...
حصاری شدن . [ ح ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تحصن : به عموریه در حصاری شدندوز ایشان بسی زینهاری شدند. فردوسی .حصاری شدنبات اندر نشاپور.محمدعلی امی...
کلب حصاری . [ ک َ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
کوزل حصاری . [ ک ُ زَ ح ِ ] (اِخ ) شیخ مصطفی بن محمدبن مصطفی . از خدمتگزاران نقشبندیه است . او راست : 1- حلیةالناجی ، و آن حاشیه ای است بر شرح...
حسین حصاری . [ ح ُ س َ ن ِ ح َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن مصطفی رومی . او راست : کشف الکروب که در 1205 هَ . ق . تألیف کرده است . (هدیة العارفین...
خواجه حصاری . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ح َ / ح ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش رزن شهرستان همدان . هوای آن سرد و آب آن از قنات ، محصول آن غلات و لبن...
چراغ حصاری . [ چ ِ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان سجاسرورد، بخش قیدار شهرستان زنجان که در 17هزارگزی شمال باختری قیدار و یک هزارگزی راه م...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.