اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حصیری

نویسه گردانی: ḤṢYRY
حصیری . [ ح َ ] (ع اِ) منسوجی بوده است از کاه و یا خوص و امثال آن :
صوف گرما بود و جنس حصیری سرما
رخت زرواست خزان جامه ٔ بز است بهار.

نظام قاری .


گه حصیری گشاد و صندل باف
گاه ترغو و قیف و لاکمخا.

نظام قاری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حصیری . [ ح َ ] (ص نسبی ، اِ) از حصیر. منسوب به حصیر. فروشنده و بافنده ٔ حصیر. || دکان حصیرباف . || قسمی کلاه که از نی یا کاه و امثال آن...
حصیری . [ ح َ ] (اِخ ) در بعض نسخ خطی لغت نامه اسدی بیت ذیل به حصیری نسبت داده شده است و ظاهراً خطیری درست باشد و حصیری مصحف آن است ...
حصیری . [ ح َ ] (اِخ ) تخلص سابق بساطی بوده . رجوع به بساطی سمرقندی شود.
حصیری . [ ح َ ] (اِخ ) بصری . رجوع به ابوزرعه بصری و تاریخ گزیده چ عکسی ص 795 شود.
حصیری . [ ح َ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن انوس . رجوع به محمدبن ابراهیم ... شود.
حصیری . [ ح َ ] (اِخ ) محمودبن احمدبن عبدالسیدبن عثمان ، ابوحامد جمال الدین بخاری حصیری ،رئیس حنفیان در محله ٔ حصیربافان بخارا در 564 هَ . ق ....
حصیری ندیم . [ ح َ ری ِ ن َ ] (اِخ ) ابوبکر عبداﷲبن یوسف . بعنوان ابوبکر حصیری و ابولقاسم ابراهیم بن عبداﷲ گذشت . رجوع به فهرست اعلام تاریخ ...
صندلی حصیری . [ ص َ دَ ی ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ صندلیی که نشیمنگاه آنرا از نی سازند. صندلیی که نشیمنگاه و تکیه گاه آن از نی یا...
علامه حصیری . [ ع َل ْ لا م َ ح َ ] (اِخ ) محمودبن محمد بخاری ملقب به جمال الدین . از اکابر فقهای حنفیه که ریاست مذهبی این سلسله بدو منتهی...
ابوبکر حصیری . [ اَ بو ب َ رِ ح َ ] (اِخ ) عبداﷲبن یوسف سیستانی . ندیم سلطان محمود غزنوی . از فقهاء شافعی . و فرّخی او را مدح گفته است : خواجه ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.