حضیرة
نویسه گردانی:
ḤḌYR
حضیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) جایگاه خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای خرما. (اقرب الموارد). || گروه مردم یا چهار تن یا پنج تن یا هشت یا هفت تن یا ده تن یا کم از ده تن که بغزو [ جنگ ] روند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). چهار پنج تن . (مهذب الاسماء). ج ، حضائر. (از مهذب الاسماء). || اول لشکر. مقدمه . || آنچه برآید از رحم هنگام زادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ریم و زردآب که با بچه بیرون آید بعد از برطرف شدن خون نفاس . (آنندراج ). آنچه با بچه بیرون آید از رطوبات . ج ، حضیر، حضایر. || خون سطبر درپوستی که با بچه بیرون آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ریم گردآمده در ریش . ریم که در جراحت گرد آید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حظیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) کنیف . خباک . (اسدی ). اصیدة. وصیدة. شوغا. (صحاح الفرس ). شوغاه شتر را. جایگاه گوسفند. جای شتر. شترخان . شوگاه اشتر. (م...
حظیرة. [ ح َ رَ ] (اِخ ) الحظیرة. نام شهری از اعمال دجیل بنزدیک حربی ، و از آنجا جامه های پنبه ای معروف خیزد که بدیگر جایها برند. (منتهی الار...
هزیرة. [ هَُ زَ رَ ] (ع ص مصغر) مصغر هزرة، یعنی سخت کسلمند. (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حظیره ٔ قدس . [ ح َ رَ ی ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهشت . رجوع به حظیره و حظیرةالقدس شود.
حظیره ٔ بنی نجار. [ ح َ رَ ی ِ ب َ ن َج ْ جا ] (اِخ ) نام موضعی بمدینه ٔ منورة. رجوع به جزء1 از ج 2 حبیب السیر چ طهران ص 206 شود.