حطم
نویسه گردانی:
ḤṬM
حطم . [ ح َ طَ ] (ع اِ) بیماریی است که در پاهای ستور عارض شود. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حطم . [ ح َ ] (ع مص ) شکستن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء) (دهار) (زوزنی ). شکستن یا خاص است به شکستن چیزی خشک . (منتهی الارب ). || ...
حطم . [ ح ُ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حطمة. || شبان که ستور را بعنف راند و بر آنها رحم نکند. (منتهی الارب ).
حطم . [ ح ِ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حطمة. یقال : صَعدة حطم ؛ باعتبار الاجزاء. (منتهی الارب ).
حطم . [ ح ُ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَطوم . (منتهی الارب ). رجوع به حطوم شود.
حطم . [ ح َ طِ ] (ع ص ) شکسته . || شکسته حال . شکسته تن . || اسپ شکسته حال از پیری . (منتهی الارب ).
حتم . [ ح َ ] (ع مص ) واجب کردن . (ترجمان القرآن ) (دهار) (زوزنی ) (تاریخ بیهقی ). واجب کردن کار بر کسی . (منتخب ). || قضاء. حکم کردن . قضا ر...
حتم . [ ح َ ] (ع ص ) ساده . بی آمیغ. بحت . محت . صرف . و بدین معنی مقلوب محت است . || قضا. ج ، حُتوم . || واجب . ناگزیر. لازم . چیزی که بجا...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
وینیژ (سنسکریت: وینیشچَیَ)
سونیش (سنسکریت: سونیشچیتَم)
نیگْم (سنسکریت: نیگَمَ)
پیوب pyub (کردی: پیوبِست)
هتم . [ هََ ] (ع مص ) شکستن دندان کسی را از بن : هتم فاه هتماً؛ شکست دندان او را از بن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). دندان شکستن . (المص...
هتم . [ هََ ت َ ](ع مص ) شکسته شدن دندان پیشین از بن : هتم الرجل هتما؛ شکسته شد دندانهای پیشین آن مرد از ریشه . (ناظم الاطباء) (منتهی الا...