حفیظ
نویسه گردانی:
ḤFYẒ
حفیظ. [ ح َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حفظ. حافظ. (اقرب الموارد). نگاهبان . (مهذب الاسماء) (صراح ). نگهبان . نگهدار. (مهذب الاسماء). نگاهدارنده . رقیب . || موکل . موکل بر چیزی . || یادگیرنده . از بر کننده . || چراننده ٔ گوسفندان و شتران . || کتاب حفیظ؛ لوح محفوظ.
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
حفیظ. [ ح َ ] (اِخ ) نامی است از نامهای خدای تعالی ، یعنی آنکه از علم او چیزی غائب نیست . (آنندراج ).
حفیظ. [ ح َ ] (اِخ ) شاعری از مردم اصفهان . او بزمان عالم گیر بسیاحت هند رفته است و بیت ذیل از اوست :کی از فنای تن ز تو کس دور می شودشمع ا...
حفیظ فلالی . [ ح َ ظِ ؟ ] (اِخ ) سیزدهمین از شرفای فلالی مراکش از 1325 تا ذی قعده ٔ 1329 هَ . ق . و در این وقت مستعفی گشت . (ترجمه ٔ طبقات سلا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.