حقن
نویسه گردانی:
ḤQN
حقن . [ ح ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ حقنه . (مهذب الاسماء) : و من احتاج الی ان یجعل الحنظل فی شی ٔ من الحقن القاه فی طبیخ الحقنة صحیحا غیر مکسور. (ابن البیطار).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حقن . [ ح َ ] (ع مص ) حقنه کردن . (منتهی الارب ). اماله کردن . (اقرب الموارد). || بازداشتن . نگاه داشتن . (منتهی الارب ). واداشتن بول و خون...
حقن آباد. [ ح َ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه . واقع در 27هزارگزی شمال باختری رشخوارو 9هزارگزی جنوب سنگان ...