اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حلبة

نویسه گردانی: ḤLB
حلبة. [ ح َ ب َ ] (ع اِ) گروه اسبان رهان . (منتهی الارب ). || اسبان که فراهم گیرند مسابقت را. (مهذب الاسماء). اسبان که بجهت دوانیدن جمع کنند از هر جا در یک اصطبل . (منتهی الارب ). || مجازاً، به معنی میدان . (یادداشت مرحوم دهخدا). || مردم که برای یاری آینداز هر سوی . ج ، حلائب و حلبات . (منتهی الارب ). || یکی حَلب . یکبار دوشیدن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حلبة. [ ح َ ل َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ حالب . مردان دوشنده . (منتهی الارب ). رجوع به حالب شود.
حلبة. [ ح ُ ب َ ] (ع اِ) سیاهی صرف و محض . (ناظم الاطباء). || درخت عرفج . || درخت قتاد که مثل سوزن خار دارد. || شنبلید. (منتهی الارب )...
حلبة. [ ح ُ ل ُ ب َ ] (ع اِ) شنبلید. (منتهی الارب ). شملید. (نصاب ). حلبه بپارسی شمبلید، گرم و خشک است در دوم سینه نرم دارد و سرفه را دفع ک...
هلبة. [ هَُ ب َ ] (ع اِ) یکی از هلب . || هلبة الشتاء؛ سختی سرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِخ ) ستاره ای است . (از اقرب الموارد). ...
هلبة. [ هَُ ل ُب ْ ب َ ] (ع اِ) هلبة الشتاء و الزمان ؛ سختی آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.