اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حلقه

نویسه گردانی: ḤLQH
حلقه . [ح َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودحله ٔ بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیرو مرطوب . دارای 150 تن سکنه میباشد. از رودحله مشروب میشود. محصولاتش غلات ، اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حلقه . [ ] (اِخ ) (بمعنی حصه و نصیب ) یکی از شهرهای لاویان که بواسطه اشیر منسوب بود و گویا همان یرقه حالیه باشد و آن دهی است که بمسافت...
وسیله ای برای کوبیدن به در که به شکل حلقه است. در قدیم کوبیدن به حلقه برای محارم بود. به غلط عده ای از صاحبان عقیده حلقه را برای زنان میدانند. اکثر م...
پارسی این واژه گرد یا گردان (گردون) می باشد... دور و دوره نیز از گویش پارسی ست...
حلقه سر. [ ح َ ق َ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن . سکنه ٔ آن 172 تن است . آب آن از رودخانه ٔ پیش رودبار و محصول ...
حلقه زن . [ ح َ ق َ / ق ِ زَ ] (نف مرکب ) طالب فتح باب . گدا. کوبنده ٔ حلقه . آنکه حلقه بر در کوبد : حلقه زن خانه بدوش توایم چون در تو حلقه ب...
حلقه دام . [ ح َ ق َ / ق ِ ] (اِ مرکب ) دامی باشد که از موی دم اسب سازند و بر سر راه کبک گذارند تا پای او بر آن بند شود. (برهان ) (آنندراج ). ...
حلقه سنگ . [ ح َق َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حلقه بسته . [ ح َ ق َ ب َ ت ِ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن . واقع در جلگه و معتدل و مرطوب و مالاریائی است . سکنه...
حلقه زنان . [ ح َ ق َ / ق ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) حلقه زننده . در حال حلقه زدن : او بتحیر چو غریبان راه حلقه زنان بر در آن بارگاه .نظامی .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.