اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حله باف

نویسه گردانی: ḤLH BAF
حله باف . [ح ُل ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) بافنده ٔ حله :
تا صبا شد حله باف و ابر شد گوهرفشان
هیچ لعبت در چمن خالی ز طوق و یاره نیست .

کمال الدین اسماعیل .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.