اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حلی

نویسه گردانی: ḤLY
حلی . [ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) حیدربن سلیمان بن داودبن حیدر، مکنی به ابوالحسین (1246 - 1304 هَ . ق .). از بزرگترین علماء و شعرا و بشاعر اهل بیت مشهور است . نسب وی به حسین بن علی بن ابیطالب میرسد. او راست : 1- الدرر الیتم . 2- العقد الفضل . (معجم المطبوعات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
هلی . [ هَُ ل ْ لا ] (ع اِ) ریش و زخم که بعد از اندوه رسد. (منتهی الارب ).
هلی .[ هَُ ل َی ی ] (ع اِ مصغر) مصغر هل . (منتهی الارب ).
هلی [ه َ ] (اِ) در زبان تبری (مازنی) به معنای آلوچه می باشد.
هلی تتی [ هَ ، تِ ] (اِ) در زبان مازنی (تبری) به معنای شکوفه درخت آلوچه می باشد.
هلی کتی . [ هََ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آمل که 105 تن سکنه دارد. آب آن از شهرود هراز و چشمه ها و محصول عمده اش برنج و ...
حمل و نقل اجناس و اشخاص به وسیله بالگرد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
هلی چال . [ هََ ] (اِخ ) دهی است ازبخش مرکزی شهرستان آمل که 225 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، لبنیات ، عسل و کاردست...
هلی کتنی [ هَ ، کِ ، تِ ] در زبان تبری (مازنی) به نوعی میان وعده یا دسر غذایی گفته می شود که با کوبیدن آلوچه به همراه خیار و نعنا و نمک و آبغوره تهیه ...
هلی کپ تر. [هَِ ک ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) رجوع به هلیکوپتر شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.