حم
نویسه گردانی:
ḤM
حم . [ ح َ ] (ع اِ) حما. حمو. خویشاوند شوی و زوجه چون پدر و برادر و غیره . (از منتهی الارب ). خسر. رجوع به حما و حمو شود.
واژه های همانند
۳۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
هم ولایتی . [ هََ وِ ی َ] (ص مرکب ) دو نفر که اهل یک ولایت باشند. همشهری . در این ترکیب و نیز در ترکیب همشهری ، یاء نسبت زائد است ، زیرا در ص...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هم نشیمنی . [ هََ ن ِ م َ ] (حامص مرکب )همنشینی . در یک جا زیستن . در یک خانه زندگی کردن .- هم نشیمنی کردن ؛ هم خانه شدن : خواهی که پای بس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
_ در صورتی که معادل "هم آمدن" باشد، به معنی بسته شدن زخم و جوش خوردن بریدگی و امثال آن است.
_به هم آمدن دو یا چند چیز یا انسان ،به معنی هماهن...