اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حم

نویسه گردانی: ḤM
حم . [ حا میم ] (ع اِ) حامیم رمزی است که در ابتدای سوره های هفتگانه ٔ قرآن بکار رفته و در آن افتتاح به حم شده است . ذوات حامیم ، جمع است و نگویند حوامیم اما در بعض اشعار آمده و آن اسم اعظم الهی است . یا قسم و سوگند است یا حروف مقطعه ای از لفظ الرحمن است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۶ ثانیه
هم سطح . [ هََ س َ ] (ص مرکب ) دو چیز که در یک سطح و دارای یک ارتفاع باشند. (از یادداشتهای مؤلف ). || در تداول ، کنایه از دو تن که رشد مع...
هم سفت . [ هََس ُ ] (ص مرکب ) همدوش . (یادداشت مؤلف ) : زنده مر خلق راست راهنمای مرده هم سفت سید بشر است .؟(از المعجم شمس قیس ).
هم سفر. [ هََ س َ ف َ ] (ص مرکب )رفیق راه . کسی که با دیگری به سفر رود : هم سفرانش سپر انداختندبال شکستند و پپرداختند. نظامی .هم سفران جاهل ...
هم زور. [ هََ ] (ص مرکب ) دو کس که در قوّت با هم برابر باشند. (آنندراج ) : نهادند پس گیو رابا گروی که هم زور بودند و پرخاشجوی . فردوسی .بدو گفت ...
هم زلف . [ هََ زُ ] (ص مرکب ) شوهر خواهرزن . هم داماد. (آنندراج ). همریش . هم دامان . باجناغ .
هم رنگ . [ هََ رَ] (ص مرکب ) دو چیز که رنگ یکسان دارند : ماناعقیق نارد هرگز کس از یمن همرنگ این سرشک من و دو لبان تو. منطقی رازی .به گاه ...
هم ریش . [ هََ ] (ص مرکب ) باجناغ . هم دامن . (یادداشت مؤلف ). || هم سن و هم سال . (یادداشت مؤلف ).
هم دین . [ هََ ] (ص مرکب ) هم کیش . هم آیین . هم مذهب . (یادداشت مؤلف ) : قیصر جواب داد که ابرهه همدین ماست وما بر همدینان خویش سپاه نفرست...
هم دوش . [ هََ ] (ص مرکب ) کفو. هم تراز. برابر در مقام . (یادداشت مؤلف ). || دو تن را گویندکه همراه و دوش به دوش در راهی یا در پی کاری رون...
هم دلی . [ هََ دِ ] (حامص مرکب ) وفاق . یکدلی . (یادداشت مؤلف ) : جاهل ار با تو نماید هم دلی عاقبت زخمت زند از جاهلی . مولوی .پس زبان محرمی خ...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۳۹ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.