حماد
نویسه گردانی:
ḤMAD
حماد. [ ح َم ْ ما ] (اِخ ) ابن ولیدالکلاعی ، مکنی به ابی یوسف . وی در قرطبه از ابومطرف قنازعی و جز او فرا گرفت و بخاور سفر کرد و در اسکندریه حدیث گفت و در آنجا یحیی بن ابراهیم بن عثمان به سال 447 هَ . ق . کتاب شرح الاعتقاد که تألیف او بود و رساله ٔ قمع الحرص و قصرالامل و الحث علی العمل از وی بشنید و هم در آنجا ابومروان طبنی وی را بدید و برخی فوائد وی از او بشنید. (نفح الطیب ج 1 صص 577 - 578).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قلعه بنی حماد. [ ق َ ع َ ب َ ح َم ْ ما ] (اِخ ) قلعه ای است بر قله ٔ کوهی در افریقا که آن را حمادبن زیری بنا کرد در آن عقربهای کشنده وجود دا...
هماد. [ هََ ] (ضمیر مبهم ) همه و جمیع و کل . (برهان ).