اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حمق

نویسه گردانی: ḤMQ
حمق . [ ح ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. (اقرب الموارد). شراب . (آنندراج ). || (اِمص ) گولی و بی عقلی . (منتهی الارب ). حماقت . رعونت . قلت عقل و نقصان آن یا فساد و کساد در آن . (اقرب الموارد). مقابل کَیِّس :
دل بیمار را دوا بتوان
حمق را هیچگونه چاره مدان .

سنایی .


|| در اصطلاح ،کم شدن فکر است در کارهای عملی که متعلق بحسن تدبیرمنزل و خوبی معاش و آمیزش با مردم و معامله با آنان است . نقصان در علوم نظری و نه علوم عملی مثل علم طب و هندسه . زیرا ضعف فکر در آن دو حمق نامیده نمیشود،بلکه بلاهت است اگر حمق جبلی و ذاتی باشد قابل علاج نیست . رعونت مرادف حمق است و در آقسرائی آمده : رعونت نقصان فکر و حمق بطلان آن است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- نومةالحمق ؛ خواب بعدازظهر. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حمق . [ ح َ م َ ] (ع اِ) سپیدی که برآید از فرج . (منتهی الارب ).
حمق . [ ح َ م ِ ] (ع ص ) احمق . (اقرب الموارد). گول و بی عقل . || مرد کم موی در ریش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حمق . [ ح ُم ْ / ح ُ م ُ ] (ع مص ) احمق و گول و بی عقل شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). احمق شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
حمق . [ ح ُ م ُ ] (ع ص تفضیلی ) حَمقی ̍. حِماق . ج ِ احمق . || (اِمص ) گولی و بی عقلی . (منتهی الارب ). رجوع به حمق شود.
همق . [ هََ م ِ ] (ع ص ) گیاه نرم و تازه . || گیاه بسیار. || گیاه خشک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
همق . [ هَِ م َق ق ] (ع ص ) گول مضطرب خلقت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
همغ. [ هََ ] (ع مص ) شکستن سر کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.