اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حمول

نویسه گردانی: ḤMWL
حمول . [ ح َ ] (ع ص ) حلیم و بردبار. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). صابر و متحمل . (غیاث ) :
چون آهن اگر حمول گردی
زآه چو منی ملول گردی .

نظامی .


طلبکار باید صبور و حمول
که نشنیده ام کیمیاگر ملول .

سعدی .


|| ما یحمل للتداوی من فتیلة. (اقرب الموارد). واحد حمولات است و آن داروهایی است که آنرا انسان برای مداوا در دبر یا فرج میگذارد. (بحر الجواهر). و رجوع به قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 278 شود. || بارکش . حمل کننده یا بسیار بردارنده ٔ بار. (غیاث ) :
مال را کز بهر دین باشی حمول
نعم مال صالح گفت آن رسول .

مولوی .


سعدی چو پای بند شدی بار غم بکش
عیار دست بسته نباشد مگر حمول .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
حمول . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَمل ، به معنی بار درخت . (منتهی الارب ). رجوع به حمل شود. || ج ِ حِمل . (آنندراج ). رجوع به حمل شود. || هودج ...
حمول. (ا. ع.) دارویی که بهر درمان یا تسکین درد و لینت مزاج و سقط و جز آن در دبر و فرج گذارند. شیاف.
همول . [ هَُ ] (ع مص ) روان گردیدن اشک چشم کسی . || پیوسته باریدن آسمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
سهراب فرسیو
۱۳۹۵/۰۵/۰۷ Iran
0
0

ما یحمل للتداوی من فتیلة. آنچه نگه می دارد برای درمان چون بتونه کاری. به‌کمک گوگل ترانسلیت. کمبود - یا در واقع عیب- بزرگ لغتنامه‌ی مرحوم دهخدا ترجمه نکردن شاهدهای عربی است. گویا استاد تصور می‌کرد همه در این حد دیگر عربی بلدند. در معنی دوم حمول که به‌دُبُر مربوط می‌شود، گویا دارو را چون بتونه به‌سوراخ می‌مالیدند، به‌قصد معالجه.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.