اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حنو

نویسه گردانی: ḤNW
حنو. [ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) جنگی است مر بکررا بر تغلب و در آن باره اعشی گفته است : بعینیک یوم الحنو اذ صحبتهم . رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
حنو. [ ح َن ْوْ ] (ع مص ) کج کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خم دادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ...
حنو. [ ح ُ ن ُوو ] (ع مص ) مهربانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مهربانی کردن بر فرزند و شوی نکردن بعد مردن پدر آنها. (منتهی الارب ) (اقرب ال...
حنو. [ ح َن ْوْ / ح ِن ْوْ ] (ع اِ) خم دار و کج از هر چیزی خواه از بدن آدمی مانند استخوانهای ابرو و ریش و پهلو و خواه از غیر آن مانند پشته ٔ...
حنو. [ ح ِ ] (ع اِمص ) کژی . (منتهی الارب ). || (اِ) جانب . (اقرب الموارد). جانب هر چیزی . (ناظم الاطباء).- حنو سرج ؛ اسم است برای هر دو ق...
هنو. [ هَِ ن ْوْ ] (ع اِ) هنگام . || (اِخ ) پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هن و هن . [ هَِ ن ْ ن ُ هَِ ن ن ] (اِ صوت ) کنایه از نفس نفس زدن حاصل از خستگی و یا بیماری است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.