حوار
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḤWʼR
    
							
    
								
        حوار. [ ح ُ / ح ِ ] (ع  اِ) بچه ٔ ناقه  همین  که  بزاید یا آنکه  از شیر بازشده  باشد. (منتهی  الارب ). بچه ٔاشتر همین  که  زاییده  شود یا مادامی  که  از شیر بازداشته  شود. بچه ٔ اشتر نر و ماده  یکسان  بود تا شیر میخورد. (مهذب  الاسماء). ج ، احوره . (مهذب  الاسماء) (از منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). حیران . حوران . (مهذب  الاسماء) (ناظم  الاطباء). و رجوع  به  صبح  الاعشی  ج 2 ص 33 شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حوار. [ ح ِ / ح َ ] (ع  مص ) جواب  و اصل  آن  مصدر است  از حاوره  محاورة. (منتهی  الارب ). جواب  و پاسخ . (ناظم  الاطباء). کسی  را جواب  دادن . (ترجما...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حوار. [ ح ُوْ وا ] (ع  اِ) میده ٔ سپید و هر طعامی  که  آنرا سپید کرده  باشند. (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ام حوار. [ اُم ْ م ِ ح َ ] (ع  اِ مرکب ) عقاب . (ناظم  الاطباء) (المرصع)  ۞ .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ام حوار. [ اُم ْ م ِ ح ُ ] (ع  اِ مرکب ) ناقه . (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوار. [ هََ ] (اِ) خاک  و خشت  و آنچه  از خراب  شدن  سقف  یا قسمتهای  دیگر بنایی  فروریزد. (یادداشت  بخط مؤلف ). آوار.  ||  فریادی  است  برای  استمدا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوار برزه . [ هََ رِ ب َ زَ / زِ ] (اِخ ) رجوع  به  هواره  برزه  شود.