اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حواس

نویسه گردانی: ḤWʼS
حواس . [ ح َوْ وا ] (ع ص ) جوینده بشب . گویند: انه لحواس عواس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کسی که در جنگ فریاد کند و اشخاص را بانگ دهد که ای فلان ، ای فلان . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۵ ثانیه
حواص-ل . [ ح َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ حوصله . (ناظم الاطباء) (زمخشری ). و آن مرغی ۞ است بسیارخوار بزرگ حوصله و این جمع را فارسی زبانان بجای مفرد ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.