اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حوک

نویسه گردانی: ḤWK
حوک . [ ح َ ] (ع اِ) بادروچ که ریحان کوهی باشد. (منتهی الارب ). بورنگ . (نصاب ). باذروج و آن حبق است . (اقرب الموارد). پادرو. (مهذب الاسماء). بارنگ بویه . بادرنگ بویه . (السامی ). سبزی ای است مثل سپرغم که آنرا بونیک گویند و نازبونیز نامند. (از غیاث ) (آنندراج ). || خرفه . (منتهی الارب ). بقلةالحمقاء. (ناظم الاطباء). || (مص ) حیاک . حیاکة. بافتن جامه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بافتن . (تاج المصادر بیهقی ). کرباس بافتن . (المصادر). || ترتیب دادن شعر: حاک الشاعر شعره حوکا؛ ترتیب داد آنرا. || راسخ شدن : حاک الشی ٔ فی صدری ؛ راسخ شد در سینه ٔ من . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نمو دادن . بالاندن : حاک المطر الریاض انماها. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
هوک . [ هََ وَ ] (ع اِمص ) گولی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) گول گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
هوک . [ هََ ] (ع ص ) احمق و گول با اندکی زیرکی . یهکوک . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
هوک . [ هَِ وَک ک ] (ع ص ) گول با اندکی زیرکی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یهکوک . (منتهی الارب ).
هوک . (اِخ ) ۞ رابرت . فیزیک دان و منجم معروف انگلیس (1635-1703 م .). در رشته ٔ فیزیک کشفیات و تحقیقاتی به عمل آورده و کاشف قانونی است ک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.