اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حیلة

نویسه گردانی: ḤYL
حیلة. [ ل َ ] (ع اِ) حیله . حذاقت و جودت نظر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قدرت بر تصرف . (منتهی الارب ). نظر و قدرت بر تصرف و توانائی . (ناظم الاطباء). ج ، حِوَل ، حِیَل ، حیلات . (منتهی الارب ). || چاره :
چون غدر کرد حیله نماندم جز آن کزو
فریادخواه سوی نبی مصطفی شدم .

ناصرخسرو.


ترا که مار گزیده ست حیله تریاقست
ز ما بخواه گمان چون بری که ما ماریم .

ناصرخسرو.


|| افسون . فسون . مکر. فریب . نیرنگ . خدعه . کید. ترفند. (یادداشت مرحوم دهخدا). زرق . دلغم .
- حیله انداختن ؛ حیله کردن :
گر ز پا افتاده ام زنهار دست از من مدار
حیله در صیدم میندازی که بسمل گشته ام .

نادم (از آنندراج ).


- حیله باز ؛ مکار. (آنندراج ).
- حیله بازی ؛ مکاری .
- حیله پژوه ؛ حیله پیشه .
- حیله ساز ؛ مکار. حیله گر :
گر ستدندش ز من ای حیله ساز
با چو تو صیدی به من آرند باز.

نظامی .


دو سوراخ چون روبه حیله ساز
یکی سوی شهوت یکی سوی آز.

نظامی .


- حیله سازی ؛ مکر. خدعه .
- حیله کردن ؛ حیله انداختن :
حیله کرد انسان و حیله ش دام بود
آنکه جان پنداشت خون آشام بود.

مولوی .


حیله کردند آمدند ایشان بشیر
کز وظیفه ما ترا داریم سیر.

مولوی .


- حیله گر ؛ محتال . مکار :
بحث عقل است این چه عقل ای حیله گر
تا ضعیفی ره برد آنجا مگر.

مولوی .


- حیله گری ؛ حیله سازی :
گویند که دوش شحنگان تتری
دزدی بگرفتند بصد حیله گری .

سعدی .


- حیله ور ؛ محیل . حیله گر. حیلت ساز.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) بزان بسیار. || گله ٔ گوسفند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حذافت و جودت نظر و قدرت بر تصرف . (منتهی الارب ). ا...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: نیرنگ (پارسی دری)، آدَب (اوستایی)، دائوس (اوستایی: دَئُثری)، دَبیتان (اوستایی: دَئیبیتان)، دَئیوی daivi (اوستایی...
حیلَه در عربی به معنی استادکاری و زرنگی و زیرکی دارد و یک صفت مثبت می باشد در حالی که در فارسی حیلِه یک صفت منفی می باشد و معنی فریب و نیرنگ دارد.
هیلة. [ ل َ ] (ع اِ) ترس و کار هولناک . (منتهی الارب ). مخافة و ترس . (اقرب الموارد).
هیلة. [ هََ ل َ ] (اِخ ) نام بزی که زالی را بود که دوشنده اگر بر وی سختی کردی شیر دادی و الا سرون زدی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب...
هیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) ۞ بر وزن و معنی حیله باشد. || و کلمه ٔ نیک را نیز گویند. (برهان ).
فریبکار، نیرنگباز، حقه باز، کلک باز، کلاهبردار
بی حیله . [ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه حیله و مکر نداشته باشد.- بی حیله پیله ؛ از اتباع است .رجوع به حیلة شود.
روباه حیله . [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه در حیله گری و مکاری و نیرنگ بازی چون روباه باشد : یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببرجه ، آهودو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.