خاشع. [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) جای دگرگونه شده و منزلی نمانده در وی و جائی که کسی در آنجارسیدن نتواند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (فرهنگ رشیدی ). || فروتن و رکوع کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغة). ترسکار. (مهذب الاسماء). المتواضعﷲ بقلبه و جوارحه . (تعریفات جرجانی ). ج ، خُشّاع و خُشَّع، خاشعون . خاشعین . ذلیل . عجز و لابه کننده . خاضع.ترسیده کار
: فی صلاتهم خاشعون . (قرآن
2/32). خاشعین ﷲ لا یشترون . (قرآن
199/3). و کانوا لنا خاشعین . (قرآن
90/21). لرأیته خاشعاً. (قرآن
21/59).
ناظر قلبیم اگرخاشع بود
گرچه گفت و لفظ ناخاضع بود.
مولوی .