 
        
            خاصة
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴAṢ
    
							
    
								
        خاصة. [ خاص  ص َ ] (ع  اِ) رجوع  به  خاصه  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خاصه پز. [ خاص ْ ص َ/ ص ِ پ َ ] (نف  مرکب ) نانوا که  نان  خوب  و گران بها پزد. آنکه  نان  خوان  شاه  و امیر و دیگر بزرگان  پزد. مقابل  خرجی پز که  نا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خاصه پزی . [ خاص ْ ص َ / ص ِ پ َ ] (حامص  مرکب ) دکان  خبازی  که  نان  از جنس  بهتر و با قیمت  گران تر می پزد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خاصه تراش . [ خاص ْ ص َ ت َ ] (نف  مرکب ) سلمانی  مخصوص  پادشاه  یا امیر یا حاکم . دلاک  خاصه  شاه  یا بزرگ  شهری ، گرای  [ گ َ ر را ] شاهی  یا حاکمی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خاصه خان . [ خاص ْ ص َ / ص ِ ] (ص  مرکب ، اِ مرکب ) لقبی  که  بحلاق  و گرای  خاص  شاه  یا حاکمی  می دادند. لقب  حلاق  شاهی  یا امیری . لقب  حلاق  و سل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خاصه کلا. [ ص َ / ص ِ ک َ ] (اِخ ) موضعی  است  در لیتکوه  آمل . (سفرنامه ٔ انگلیسی  مازندران  و استرآباد رابینو ص  113). رجوع  به  خاص کلا شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صف  خاصه . [ ص َف ْ ف ِ خاص ْ ص َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) کنایه  از خیل  پیغمبران  و انبیاصلوات  اﷲ علیهم  اجمعین  باشد. (برهان ) (انجمن آرا).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چاه  خاصه . [ خاص ْ ص َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  شاندیز بخش  طرقبه  شهرستان  مشهد که  در 12 هزارگزی  شمال  خاوری  طرقبه  بر سر راه  شوسه ٔ قدیمی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خاصه ٔ مرد. [ خاص ْ ص َ / ص ِ ی ِ م َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) اهل  و عیال  مرد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        فی له خاصه . [ ل َ خاص ْ ص َ ] (اِخ )دهی  است  از بخش  مرکزی  شهرستان  زنجان  که  دارای  255 تن  سکنه  است . آب  آن  از رود قیطور و محصول  عمده اش  غل...