اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خاضع

نویسه گردانی: ḴAḌʽ
خاضع. [ ض ِ ] (ع ص ) فروتن .(آنندراج ). فروتنی و تواضع کننده . (غیاث اللغات ). منقاد. (مهذب الاسماء). خاشع. افتاده . ج ، خاضعون ، خاضعین : اعناقهم لها خاضعین . (قرآن 26 / 4).
گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه
گفتا خدای ناصر او باد جاودان .

فرخی .


همچو گل خاضع و چون مل جبار.

خاقانی .


تو که کلی خاضع امر ولی .

مولوی (مثنوی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
خاضع. [ ض ِ ] (اِخ ) نام مادر ابومحمدعلی بن المعتضد ملقب به المکتفی است بنا بر قولی : و امه جیجک و قیل خاضع. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ...
خواضع. [ خ َ ض ِ ] (ع اِ) ج ِ خاضع. رجوع به خاضع شود.
خازع . [ زِ ] (اِخ ) نام شخصی بوده که در خوارزم بر الب ارسلان خروج نمود و شکست یافت .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا از حبیب السیر چ تهران ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.