اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خالو

نویسه گردانی: ḴALW
خالو. (اِ) برادر مادر. (برهان قاطع) (آنندراج ). ۞ دایی . (فرهنگ ضیائی ). ۞ خال . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 377). آبو. آبی . || شوهرخاله . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سورنایی را گویند و آن را شاهنایی و شهنایی هم خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 377). نفیر.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کنده خالو. [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو است که در بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع است و 201 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
خالو محمدعلی . [ م ُ ح َم ْ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگان شهرستان شیراز. واقع در 128 هزارگزی جنوب خاورکنگان و 2 هزارگز...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
چنور برهانی
۱۳۹۰/۱۰/۲۰ Iran
0
2

خالو: برادر مادر (در لهجه خراسانیان نیز چنین است.) (دهخدا)
تا ببینی ناگهان مستی رمیده از جهان نزد خم ای جان عمّم که منم خالوی خم
غزلیات شمس (3/1588/8)


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.