 
        
            خان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴAN 
    
							
    
								
        خان . (اِخ ) شهرکی  است  بخوزستان  آبادان  و خرم  و توانگر و با نعمت  بسیارو بر لب  رود نهاده . (از یادداشتهای  مرحوم  دهخدا).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خان لنجان . [ ل ِ ] (اِخ ) موضعی  است  به  فارس ، بنابر قول ابوسعید موضعی  به  اصفهان  بوده  است . این  شهر شهری  بسیار نیکو و دارای  بازار بزرگ  بوده...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان  ماهی . [ ن ِ ] (اِخ ) برج  حوت  : تا که  آن  سلطان  به  خان  ماهی  آید میهمان خازنان  بحر در بر میهمان  افشانده اند.خاقانی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان  عالم . [ ن ِ ل َ ] (اِخ ) برخورداربیک . یکی  از امراءو بزرگان  هند است  که  در دوره ٔ شاه عباس  اول  بسفارت  از طرف  جهانگیرشاه  ملک  هند با اسبا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان میرزا. (اِخ ) نام  دیگر سلطان  اویس  میرزا است . وی  پسر سلطان  محمودمیرزافرزند سلطان  ابوسعید گورکانی  و مادرش  سلطان  نگار خانم  میرزاعمر شیخ  ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان میرزا. (اِخ ) وی  یکی  از نبیرگان  معصوم بیک صفوی  است . در مجمع الخواص  شرح  حال  و اشعار او آمده  و از شدت  شوق  او به  شعر و شاعری  یاد شده  اس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان میرزا. (اِخ ) وی  از سلاله ٔ تیموریان  است  و پسر سلطان  محمدمیرزابن  سلطان  ابوسعیدمیرزا و پسر عموی  بابرشاه  میباشد. وی  سالها حاکم  بدخشان  بود...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان  نجار. [ ن َج ْ جا ] (اِخ ) منزلی  از منازل  کاروانی  میان  کرمانشاهان  و کاظمین  و ظاهراً در عراق  عرب  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) زن  شاه محمود آل  مظفر برادر شاه شجاع  است  که  بعد از پدر (امیر مبارزالدین  محمد)از طرف  برادر امارت  اصفهان  و ابرقوه  یا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) ملقب  به  لیلی  زن  اسکندربن  قرایوسف  بود و این  زن  با قباد نام  فرزند اسکندر سر و سری داشت . چون  اسکندر بقلعه ٔ النجق  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان زادگی . [ دَ / دِ ] (حامص  مرکب ) حالت  پسر خان  بودن . ولد خان  بودن .