خب
نویسه گردانی:
ḴB
خب . [ خ ِب ب ] (ع مص ) گربزی کردن . فریفتن . خیانت کردن . (از تاج العروس ) (ازالمنجد) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || جوشیدن دریا. آشوب گردیدن آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خب ء. [ خ َ ] (اِخ )موضعی است به نجد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ ُ ] (اِخ ) وادیی است به عربستان که از «کاثب » شروع می شود و تا پشت ریگزار «کشب » می رود و بعد از آن به بیابان «جموح » که پائین «...
خب ریز. [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 74 هزارگزی خاور زرقان کنار راه فرعی توابع ارسنجان ...
خب شین . [ خ َ ] (اِ فعل ) خب باش ، هیچ مگو! خموش ! خاموش ! خاموش باش . خموش شو. صه . (زمخشری ).
خُب به جمالت=خوب به جمالِت در جواب «خوب» می آید؛ زمانی که بیان آن بی معناست. به عنوان مثال، اگر فردی با شما سخن بگوید و سخنش به اتمام رسد، به طوری که ...