اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خبل

نویسه گردانی: ḴBL
خبل . [ خ َ ] (ع مص ) فاسد گردانیدن . خراب کردن . تباه نمودن . (از اقرب الموارد). || زایل کردن غصه عقل را. زایل شدن عقل در اثر غصه و حزن .(از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (تاج العروس ) (قاموس ) (لسان العرب ) (تاج المصادر بیهقی ).
- امثال :
عاد غیث علی ما خبل ؛ ای افسد.
|| شل کردن دست . منه : ید مجبولة عن العضد. || بازداشت کردن و منع کردن . منه :واﷲ خابل الریاح ؛ ای حابسها. (از اقرب الموارد). || کوتاهی کردن در کار پدر. (از منتهی الارب )(اقرب الموارد). فعل این مصدر در این معنی با «عن » استعمال میشود یعنی بصورت : خبل عن فعل ابیه ؛ ای قصر.(از اقرب الموارد). || پیر زفت شدن . (از تاج المصادر بیهقی ). || اسقاط سین و فاء از مستفعلن در بحر رجز و بسیط کردن ۞ . (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). اجتماع خبن و طی است در مستفعلن و متعلن بماند فعلتن بجای آن نهند و این فاصله کبری است ... و چون هر دو بسبب جزو بدین زحاف ناقص میشود و آنکه بنفس خویش مستقل می آید آنرا مخبول خوانند. (از المعجم ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خبل . [ خ َ ب َ ] (ع مص ) مجنون شدن . || شل شدن دست . (از اقرب الموارد).
خبل . [ خ َ ] (ع اِ) تباهی اعضاء. || فالج . (از منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || قطع دست و پای . ج ، خبول . منه : لنا فی بنی ...
خبل . [ خ َ ب َ ] (ع اِ) تباهی و فساد اعضاء. || فالج . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جنون...
خبل . [ خ ُ ] (ع اِ) خاطر. دل . گمان . (از ناظم الاطباء). منه : وقع فی خبلی ؛ افتاد در دل من معنی این اصطلاح : خطا کردم و پشیمان شدم . (از منت...
خبل . [ خ َ ب ِ ] (ع ص ) دیوانه . مجنون . (از اقرب الموارد). || سخت و تنگ . منه : «دهرخبل »؛ روزگار سخت و پیچان بر مردم . (از منتهی الارب ) (ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.