خداش
نویسه گردانی:
ḴDʼŠ
خداش . [ خ ِ ](اِخ ) ابن دحاح . از مالک خبر منکری که بدو تعلق ندارد، روایت کرده است و از او نیز تمتام نقل حدیث نموده است . او را از زمره ٔ بصریان آورده اند. دارقطنی ، خداش را از ضعفای راویان مالک ذکر کرده است و این بعد از آن است که حدیثی که از طریق محمدبن عبداﷲ العمری از محمدبن غالب تمتام از او مالک از نافع از این عمرتا مرجع حدیث ، نقل می کند و آن این حدیث است : لاتکر هوا مرضا کم علی الطعام . او را جماعتی از ضعفاء تبعیت کرده اند که از آنجمله است عبدالوهاب بن نافع و محمدبن عمربن ولید یشکری . (از لسان المیزان ج 2 ص 395).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خداش . [ خ ِ ] (اِخ ) ابن قتاده بن ربیعةبن مطرف بن حارث بن زیدبن عبیدبن زید انصاری اوسی ... هشام بن کلبی و ابوعبیده می گویند: او واقعه ٔ بد...
خداش . [ خ ِ ] (اِخ ) ابن محمد. وی نواده ٔ خداش الدارمی است . (از لسان المیزان ج 2 ص 395).
خداش . [ خ ِ ] (اِخ ) ابن مهاجر. وی از ابن ابی عروبه نقل حدیث کرد واز او ابن بنت شرحبیل روایت حدیث نمود. او شناخته نشد و لیکن حدیث او مس...
خداش . [ خ ِ ] (اِخ ) ابوسلامه . وی از صحابیان بوده است . رجوع به خداش بن سلامه شود.
ام خداش . [ اُم ْ م ِ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) گربه . (المرصع).
خداش دارمی . [ خ ِ ] (اِخ ) ذهبی در میزان الاعتدال او را به این نام آورده . ولی عسقلانی در لسان المیزان می گوید: او غیر منسوب است ، یعنی م...
ربیعةبن خداش . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ خ َ ] (اِخ ) صباحی ... رشاطی بنقل ازابوالحسن مداینی او را در شمار کسانی آورده که با اشج برسولی پیش حضرت رس...