خداه
نویسه گردانی:
ḴDʼH
خداه . [ خ ُ ] (اِ) در تداول مردم گیلان ، خدا. || شاه . (یادداشت بخط مؤلف ) : اولاد ماهویه مروزی [ = ماهوی سوری ] قاتل یزدجرد سوم را الی یومنا هذا خداه کشان می نامند. (تاریخ حمزه ٔ اصفهانی ).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خداه کش . [ خ ُ ک ُ ] (اِخ ) لقبی است ماهوی سوری کشنده ٔ یزدگرد سوم پادشاه ساسانی را.
خداه کشان . [ خ ُ ک ُ ] (اِخ ) خداکشان . کشندگان شاه : اولاد ماهویه ٔ مروزی قاتل یزدجرد سوم را الی یومنا هذا خداه کشان می نامند. (تاریخ حمزه ...
کوزکان خداه . [ ک َ خ ُ ] (اِخ ) پادشاهان کوزکانان یا جوزجانان بدین نام موسوم بودند. (از احوال و اشعار رودکی ص 176، از آثار الباقیه ). و رجوع...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: فریب (پارسی دری)، آدَب (اوستایی)، دائوس (اوستایی: دَئُثری)، دَبیتان (اوستایی: دَئیبیتان)، دَئیوی daivi (اوستایی)...
خدعه . [ خ ُ ع َ ] (ع اِ) مکر. فریب . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نیرنگ . کنبوره . دستان . زرق . دغا. اوز...
خدعه . [ خ َ / خ ُ / خ ِ ع َ ](ع اِ) فریب . منه : الحرب خدعه ؛ جنگ انصرام می یابد بفریب . (از منتهی الارب ). || این کلمه واحد خدع است و طری...
خدعه . [ خ ُ دَ ع َ ] (ع اِ) فریب . (از منتهی الارب ). منه : الحرب خدعه ؛ جنگ انصرام می یابد بفریب . || (ص ) مرد بسیار فریبنده . || وقت . زما...
خدعه . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) نام آبی است مرغنی را که سپس به بنی عتریف بن سعدبن جلال بن غنم بن غنی تعلق گرفت . (از یاقوت در معجم البلدان ).
خدعه . [ خ ُ دَ ع َ ] (اِخ ) قبیله ای است ازتمیم و آنها از ربیعةبن کعب اند. (از منتهی الارب ).
خدعه . [ خ َ دَ ع َ ] (ع اِ) ج ِ خادِع . (از منتهی الارب ).