اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خدای شناس

نویسه گردانی: ḴDʼY ŠNAS
خدای شناس . [ خ ُ ش ِ ] (نف مرکب ) خداشناس . رَبّی . رَبّانی . (یادداشت بخط مؤلف ). آنکه به خدای عارف و معتقد است . کنایه از دیندار. کنایه از مرد پرهیزکار :
هیچ کاری ازین دو نامه برون
نکند کافر و خدای شناس .

ناصرخسرو.


نیست از هیچ مردمیم هراس
بجز از مردم خدای شناس .

نظامی .


کافرین باد بر خدای شناس

نظامی .


که روزگار از امامی خالی نبود که خدای را به او توان شناخت وبی معرفت او خداشناس نتوان بود. (تاریخ جهانگشای جوینی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.