اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خدمتگزار

نویسه گردانی: ḴDMTGZʼR
خدمتگزار. [ خ ِ م َ گ ُ ] (نف مرکب ) نوکر. چاکر. (ازناظم الاطباء). خادِم . پرستار. پرستنده :
اینم قبول بس که بمیرم بر آستان
تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست .

سعدی (بدایع).


چو خدمت گزاریت گردد کهن
حق سالیانش فرامش مکن .

سعدی (بوستان ).


بشستند خدمتگزاران شاه
سر و تن بحمامش از گرد راه .

سعدی (بوستان ).


|| در تداول امروز، مستخدمین جزء. خدمتکاران مرد در دستگاههای دولتی . || مهربان .مشفق . || حاضر و آماده ٔ بخدمت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خدمتگذار[ خ ِ م َ گ ُ ]به معنی کسی است که به انتخاب عامه مردم انتصاب برای مالکیت مکانی ,عنوانی و حتی کشوری شود *توجه: این واژه از نظر املایی غلط اس...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.