اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خراب

نویسه گردانی: ḴRʼB
خراب . [ خ َ ] (اِخ ) لقب ذکریابن یحیی واسطی محدث است و او چون لقب خود خراب بود. (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خانه خراب شدن . [ ن َ / ن ِ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بدبخت و تهیدست شدن است . بی چیز شدن . فقیر شدن . زیان فاحش دیدن .
علی سیاه خراب . [ ع َ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور، بخش صحنه ، شهرستان کرمانشاهان . واقع در 24هزارگزی شمال باختری صحنه ، و 4هزارگزی ...
خانه خراب کردن . [ ن َ / ن ِ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بدبخت کردن . تهیدست کردن . بی چیزکردن .
خرعب . [ خ َ ع َ ] (ع اِ) شاخ یک ساله ٔ درخت و شاخ تر و دراز و نازک و نورسته . || (ص ) زن جوان نیکواندام و نرم . || زن سپید نرم و تناور ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.