 
        
            خراز
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴRʼZ
    
							
    
								
        خراز. [ خ َرْ را ] (اِخ ) عبدالرحمان بن  خالد خراز از اهل  سپاهان  بود و از نعمان بن  عبدالسلام  حدیث  شنید، ولی  جز پسرش  موسی بن  عبدالرحمن  کسی  از او حدیث  نکرد. (از انساب  سمعانی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خراز. [ خ َرْ را ] (ع  ص ) دوزنده ٔ درز موزه  و جزآن . (از منتهی  الارب ) (از ناظم  الاطباء) : ای  خردمند نارسیده  بدان گرگ  درنده  کی  بود خراز. سنائ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خراز. [ خ َ ] (اِخ ) نام  کوهی  است  این  کوه  را حراز و طراز و جراز هم  در نسخ  متعدد ضبط کرده اند. (یادداشت  بخط مؤلف ) : بگذرد زود بیکساعت  از پول...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خراز. [ خ َرْ را ](اِخ ) احمدبن  خراز یکی  از رواتست  و از ابوالحسن  مداینی  تصانیف  بسیاری  روایت  دارد. (از انساب  سمعانی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خراز. [ خ َرْ را ] (اِخ ) احمدبن  عیسی  الخراز صوفی ، مکنی  به  ابوسعید. او را «ماه  صوفیان » میگویند (قمرالصوفیه ) او تصانیف  بسیار در علوم  صوفیان  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خراز. [ خ َرْ را ] (اِخ ) خالدبن  حبان  الخراز، مکنی  به  ابوزیداز اهل  رقه  بود و از گروهی  حدیث  شنید او مردمان  را پند میداد و آنها او را می ستودند...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خراز. [ خ َرْ را ] (اِخ ) عبداﷲبن  عون  حلالی  الخراز از اهل  بغداد بود و از مالک بن  انس  و بسیاری  از بزرگان  حدیث  شنید و حرث بن  ابی اسامة و گروهی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خراز. [ خ َرْ را ] (اِخ ) عبیدبن  الاحبس  البصری  الخراز، مکنی  به  ابومالک  از راویان  است . (از انساب  سمعانی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خراز. [ خ َرْ را ] (اِخ ) محمدبن  احمدبن  عبادالخراز از بغدادیان  بود و از هاشم  رفاعی  و حسن بن  عرفه حدیث  شنید و در مکه  حدیث  گفت . (از انساب  سمع...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خراز. [ خ َرْرا ] (اِخ ) محمدبن  اسحاق بن  اسد خراز، مکنی  به  ابوجعفر و معروف  به  زریق  از راویانست . اصل  او از هرات  بود. خطیب  میگوید: جز نیکی  چ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خراز. [ خ َرْ را ] (اِخ ) محمدبن  خالد خراز رازی  از روایانست . (از انساب  سمعانی ).